Get Adobe Flash player

Calendar جنتری

مارس 2024
دسچپجشی
123
45678910
11121314151617
18192021222324
25262728293031

Who's Online مهمانان آنلاین

ما 34 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

Bilexperten i Tyresö AB

bilxeperten AB 2019 200A

جنتری ، کلیزه یا تقویم سال ۱۳۹۹

مرحوم مدیر صاحب الدین

sahebdinمرحوم مدیر صاحب الدین مسکونه قریه زرغون شهر ولسوالی محمد آغه ولایت لوگر.

مرحوم تورن جنرال الحاج نصرالله خلیل

janral nasrullah khalil A 200سوانح مختصر مرحوم الحاج تورن جنرال نصر خليل

پوهنیار حمیدالله "فاروقی" سمبول وحدت

مرحوم تورن جنرال یحیی نوروز

janral20yahya20nawrozمرحوم تورن جنرال یحیی نوروز مسکونه قریه کلنگار ولایت لوگر.

الحاج جنرال عبدالمجید خوشیوال

مرحوم الحاج كندك مشر سيدعلم خان خوشيوال

دست پخت غذاهای افغانی

معرفی داکتر صاحب فضل الله مجددی

لوی پاسوال غلام مجتبی پتنگ

شهید انجنیر محمد صابر مشهور به ټپک

سوانح مختصر داکترعزیزالله لودین

وزیر محمد ګل خان مومند د افغانستان پخوانی د کورنیو چارو وزیر

معرفی تیم فوتیال زرغونشهر

پلان انکشافی ولایت لوگر

افتتاح اولین مکتب متوسطه برکی راجان حکومت کلان لوگر

ښاغلۍ تمهيد الله سيلاني

د لوګر د جریدي چاپ شوی ګڼي

ښاغلۍ شیرمحمد (ستانکزی) د لوګر اونیزې مسؤل مدیر

د الحاج زمرک پادخوابي ټولنیز بنسټ

د لوګر د ځوانانو ټولنیزي او کلتوري ټولنه

د مرحوم انجنرسردار خان لنده پپيژندنه

حافظ قرآنکریم و انجینیر

تیم گل بابا قهرمان کرکت در لوگر شد

معدن طلاى حصارك ولايت لوگر

"خواجه یعقوب چرخی" كيست ؟

Statistik

سیستم عامل
FreeBSD
پی اچ پی
8.1.27
MySQLi
10.6.16-MariaDB-log
زمان
20:24
ذخیره ساز
فعال شده
Gzip
غیر فعال
کاربران
1
مطالب
920
نمایش تعداد مطالب
3073994

محمد نبی عیسی خیل

داكتر سید الف شاه غضنفر

پهلوان شاه محمد لوګرى پيژنئ ؟

محمد ابراهیم کمیدان

شهيد دگرجنرال پیلوت مصطفی قهرمان

شهید بسم الله خان ستانکزی

عبدالرحمان رحیل د شعرونو غور چاڼ کتاب چاپ کوي

دکتورعبدالصبورستانکزی

کلپ های ویدیویی استاد دری لوگر

کلپ های ویدیویی سلام لوگری

خبر نگار تلویزیون طلوع در ولایت لوگر

Login Form

Home خانه

مقاله ای که ایراد نگردید

743 مین سال عرس مولانا جلال الدین بلخی

نویسنده: استاد شاه محمود محمود

Maulana Jalaludin 200به تاریخ 3 دسامبر 2016 م روز عرس مولانا جلال الدین محمد بلخی ( تولد : 6 ربیع الاول 604 هـ ق - وفات 5 جمادی الثانی 672 هـ ق ) را دردنمارک برگزار نمودند در پهلوی دهها شاعر و نویسنده شخصیت های علمی و فرهنگی ومولانا شناس چون استاد محترم لطیف ناظمی و اقای زرکوب و فاروق ورکزی ؛ بنده در یکی از گوشه های صالون ازاین سخنرانی ها حظ میبردم . اما محفل چنان با شور و شعف جریان داشت که یادداشت هایم بدون اینکه تا میز خطابه برود ناخوانده به طرف منزل برگشت . شاید برای امروزشنبه 4 جدی 1395 هـ ش = 24 دسامبر 2016 م که 743 مین سال عرس واقعی مولانا بلخی است ؛ برای شما هدیه نمایم .

 

 عوامل و چگونگی هجرت و تاثیرات آن در زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی

مقدمه :

تاریخ شعرو شاعران چنان وسیع و گوناگون اند که دسترسی در فهم و معانی و استدلال های آنها به معنی دست یافتن به قله های هندوکش و کوه های همالیا میباشد . هر شعر دنیای از استدراکات شاعر است . شاید گزاف نباشد که شعر درزبان دری – فارسی یکی ازگنجینه های ادبیات وطن ما را نمایندگی مینماید . شاعران زیادی زیسته اند و شاعران دیگری هم در راه است اما نمیشود هرکدام را مولانا گفت . جهانی شدن مولانا را هیچ شاعر دیگرنتوانست مانع گردد.فردوسی و سعدی و حافظ ووو هر کدام مرتبه و جایگاه خویش را دارد اما هیچکدام مولانا جلال الدین بلخی و یا مولانا؛ فردوسی و سعدی نیست . امروز دو شعر در عالم مشهور است یکی از ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف سعدی که میگفت :

بنی آدم اعضای یکدیگرند ( پیکرند)

که در آفرینش ز یک گوهرند ( جوهرند)

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند ( دهند) آدمی (1)

وآن دیگر از مولانا جلال الدین بلخی که با نی ناله میکرد و فریاد خود را از ورای مثنوی نی نامه به نوا می آورد :

بشنو از نی چون حکایت می‌کند

از جدایی ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌ اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌ اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هرکسی کو دورماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

اما بعد !

در این عرس بزرگ و یادواره مولانا جلال الدین بلخی , سعدی را با گلستان به روز و سال دیگر جشن میگیریم اما در مورد تفسیر و توضیح این ابیات که مثنوی با آن آغاز یافته است ؛ نظریات مختلفِ وجود دارد برخی : " که ما از خدای خود دور افتاده ایم وحال باید برای تقرب کاری بکنیم اگر خواسته باشیم با مولوی همنوا شویم ودور افتادگی خود را همچون نائی که از نیستان اصلی بریده شده در یابیم کافیست توجه کنیم که همه رنجهای روانی فعلی ما وآنچه در گذشته کشیده ایم ناشی از دوری ما از پروردگارمان بوده است وتمثیل نای بریده شده از نیستان برای همه ما مصداق دارد " اما برخی دیگر : " آیا کدام جدائی درنظراست که به نی بریده شده از نیستان تشبیه شده است ؟ آیا معنی این جدائی درهبوط اولیه انسان در این دنیا ست یا اینکه مقصود آن جدائیها ئی است که از عوامل محیط اجتماعی وتربیتی حاصل میشودوفرد را از اصل خود یاخویشتن خویش خالی واز غیرخود پر میسازد؟اگر مورد اخیردر نطر باشد موافق حدیثی ازپیامبرگرامی اسلام است که همه کودکان با فطرت پاک متولد میشوند وبعد والدین آنان را به آئین خود درمیآورند (ازفطرت دورمیسازند) وچون ابیات مقدمه مثنوی گواه آنست که انسان ازاصل خوددور مانده است ودرمطالب مثنوی وآثارعرفانی دیگرتاکید شده که آدمی باید اصل خودرا بازیابد وبه خدا برسد "

برخی همچنان مینویسند : " بشنو این نی چون حکایت می کند…. از جدایی ها شکایت می کند. به نظر می رسد این روایت به حقیقت نزدیک تر باشد چرا که مثنوی را می توان سراسر شرح حکایت های جان شریفی چون مولانا برای مشتاقان دانست. در واقع مولانا خود را به نی تشبیه کرده است. کما اینکه در جای دیگری نیز فرموده است: با لب دمساز خود گر جفتمی… همچو نی من گفتنی ها گفتمی "

همچنان هستند افرادی که که میگویند : (بشنو از نی) که اشتباه است عبارت درست (بشنو این نی است) که تمامی معنی را عوض می کند قسمت اول بشنو از نی ؛ نی می تواند منظور همان ساز نی باشد ولی در حقیقت نی شخص مولاناست که راوی این کتاب است : بشنو این نی چون .... (2 )

برخی این " نی نامه " مولوی را که در آغاز شامل 18 بیت بود؛ سرآغاز مثنوی دانسته و استدلال میکنند که : " مولوی ابتدا هجده بیت نی نامه را سروده و در بیت هجدهم والسلام گفته بود، حسام الدین یکی از مریدان خاص مولوی از او می خواهد که آنچه به عنوان معارف از عرفان و دین به آن ها می آموزد، به صورت شعر بگوید مثل سنایی و عطار، مولوی این هجده بیت را از دستار خود باز می کند و می خواند، حسام الدین شیفته این اشعار می شود، از مولوی میخواهد ادامه این اشعار را بسراید، مولوی هم با مرید خاص خود حسام الدین و دیگر مریدان قرار میگذارد که بسراید و آنان بنویسند و اگر در جلسه ای حسام الدین غایب بود، سرودن هم تعطیل می شد. در سال 662 هـ ق یعنی دو سال بعد از شروع سرودن مثنوی، که زن حسام الدین از دنیا میرود و حسام الدین در جلسات مثنوی حاظر نمی شود، سرودن مثنوی متوقف می شود و در سال 664 هـ ق دوباره آغاز می گردد و تا سال 672 هـ ق غروب خورشید مولوی ادامه می یابد. “ای پسر” دقیقا حسام الدین است که مورد خطاب مولوی است و در واقع حدود 26 هزار بیت مثنوی تفسیر همان 18 بیت نی نامه است !! "

من نه شاعرم و نه فلسفه میدانم ونه ادیب و قصه پردازو نه چون مولانا صاحب مرید ومراد . تا جاییکه بتوانم در حد دانش خودم به معنی و مفهوم اشعار مولانا پی ببرم . در معنی باطن این ابیات سخنوران زیادی حرف زده اند و مقصود خویش ارایه نموده اند. مصرع “بشنو از نی چون حکایت میکند” را ، به شکایتِ هر “نی” ای و یا همه “نی” ها قرین میدانند، در واقع حکایتِ نه تنها مولوی، بلکه همه انسانها است .

همچنان اکثریت مولانا شناسان اتفاق دارند که منظور از “نی” در این بیت خود مولاناست که حکایت روح سالک عارف را در غربتکده دنیا و قصه جدایی ها را بیان می کند. و مولانا بارها در جاهای دیگر مثنوی نیز خود را به نی و چنگ تشبیه کرده است .

من از این ابیات فقط معنی ظاهر را برای خود چیده ام . شاید اگر چون مولانا از دیارم مهجور نبودم شاید برداشت دیگری داشتم . اما حالا که دور ازمردم و دیارم ؛ مرا بران وادشت تا معنی ظاهری برای این ابیات بتراشم .

در قدم اول برمن ایراد نگیرید اگر میگویم مولانا جلال الدین بلخی ؛ در صورتیکه مهاجر نمیگردید از مثنوی و شمس تبریزی و دیگر همنشینان مولانا خبری نبود . شاید جلال الدین ؛ مولانا و مفتی میبود تا شاعر و سرایش دهنده مثنوی . مولانا در حسرت وطن و جدایی از اصل و دیار خویش چون نی می نالید و حکایت دوری زادگاه خویش را به نوا آورده است .

در نی نامه مولانا ، 8 بار از نی نام برده است . نی آله موسیقی ایی است که در کشورما عمومیت داشت و جوانان در فراق عشق؛ نی به نوآ می آوردند. در ابیات فوق اگرمراد نی از خود مولانا باشد و یا نی آله موسیقی ؛ هر دو درد و حرمان وطن را از یک نیستان می نوازد. جدایی جانسوز و طاقت فرسا را درنی به صدا میاورد و هردم اشتیاق وصال یارو دیار دارد. این فراق وطن و سوزهجران نه تنها در نی نامه مولانا آمده است بلکه دراشعار صد ها هموطن ما که امروز در دیار هجرت به سر میبرند ؛ چنین ناله و نوا در ابیات و نوشته های شان حک گردیده است . امروز در دیار غربت هر اجتماع و همایش و مجلس و نشست های علمی و فرهنگی ؛ مانند همایش امروزی فریاد و غلغله ای است که درد وطن و یادآوری خاطرات زادگاه ما ، یا اشتیاق وصال به اصل و منشآ اولی است . که درد مشترک ما و مولانا را نمایندگی مینماید.

هجرت بهاو ولد و جلال الدین بلخی :

مولانا جلال الدین بلخی با خانواده خویش مانند من و تو و ملیون ها هموطن دیگر ؛ سرزمین خویش را بنابر عوامل مختلف و حتی مشابه رها و به دیار غربت آمده بود. او نه اولین مهاجر بود و نه آخرین. قبل ازاو مردم ما این غربت را تجربه کرده بودند و بعد از آن تا امروز بارها و بارها این بار سنگین را با قلب خونین برشانه های خویش کشیده اند. آری سخن ازبهاءُالدّین وَلَد، محمد بن‌ حسین‌ خطیبی بکری (543 -628 هـ ق= 1148 -1231 م)، معروف به بهاء ولد، سلطان‌العلما، عارف، واعظ، از مشایخ تصوف و پدر جلال‌الدین محمد مولوی بلخی است .

بهاءولد در خطهٔ باستانی ام البلاد بلخ به وعظ و درس می‌پرداخت و موعظه‌های او با اندیشه‌ ها و کلمات صوفیان آمیخته بود. بهاءولد شیوهٔ تحقیق حکما و فلاسفه و نیز علوم اهل مدرسه را راه وصول به حقیقت نمی‌دیده است و اختلاف او را با فلاسفه و متکلمان آن زمان می‌توان در اشارتی که در معارف به فخرالدین رازی، متکلم قرن ششم هـ ق کرده است، ملاحظه کرد. او اندیشمندی بود که با نور حقیقت پوشیده و مردم خویش را با نور دانش خویش مسیرمی داد . اما با درایت خویش متوجه گردید که حسودان شرایط زندگی را بر او تنگ نموده واز جانب دیگر با دوراندیشی که داشت خطراتِ که درشرف وقوع بود؛ سرزمین ابایی و زادگاه خویش را با خانم و دو پسر خویش به بهانه ای بستن اهرام و طواف کعبه عجالتا" ترک گفت . اما نمیدانست که این هجرت ؛ برگشت ندارد . چون دشمنان و متجاوزان وطن چنان ویرانی را در عقب او به جا گذاشتند که دیگر راه برگشت نه تنها برای او بلکه برای هزاران مهاجر دیگر نابود گردیده بود .

بهاءو ولد در راه زیارت بیت الله :

سالار در کتابی خویش از بهاء ولد آورده است که : پادشاهی بود کامل کشف و در همه علوم ظاهر و باطن بی نظیر وریان ودریای بود از معارف و حقایق بی ساحل ، پسندیده و مقبول و محبوب همه دلها بود و ورع و تقوی به غایت و ریاضات بسیار و مجاهدات بی شمار داشت و برهمه دلها مشرف بود و در محروسه بلخ متمکن و از اقصای خراسان فتاوی مشکل به حضرت او اورندی و او را از بیت المال مرسومی معین بود ، که به امر شریعت از آنجا فرمودی و هرگز از وقف چیزی تصرف نکردی و در لباس وزی ( روش) دانشمندان بودی هر روز از اول صبح تا عصر مردم را درس میداد و بعد از نماز دیگر اصحاب و ملازمان را معارف و حقایق گفتی. روز دوشنبه و جمعه مردم عوام را موعظه می فرمود و سلطان جلال الدین محمد خوارزمشاه از جمله مریدان و معتقدان حضرت بود و اکثرا" با استادش مولانا فخرالدین رازی به مجلس بهاء ولد حاضر امدندی . .... اتفاقا" روزی سلطان به زیارت امده بود کثرتی عظیم و شکوه بیش از پیش دید که در مجلس وعظ حاضر بودند. روی به امام کرد و گفت: بی حد کثرتی مجتمع می شده اند . امام را فرصت دست داد و گفت که : اگر تدبیر دفع این کثرت نشود بیم است که در ارکان سلطنت خلل افتد، چنانکه دفع آن نتوان کرد و عللی چند گفت؛ که نظر سلطان خوارزمشاه را علیه بهاء ولد متغییر گردانید. بالاخره تدبیر چیدند تا کلید خزاین و قلاع را به خدمتش فرستیم و بگوییم که : چون امروز جمعیت و کثرت آن حضرت راست و بواسطه تقویت مریدان و استشفاع طلب عشق فهام معتقدان و هنی در امور مملکت ظاهر گشته است بجز کلیدی در دست ما نمانده است، تا از پایه تخت بیرون اید و از مملکت هرکجا خواهد متمکن شود، تمامت مصالح و اسباب معتقدان را مهیا گردانیم . چون بر این سیاق عمل کردند حضرتش فرمود: سهلست، روز جمعه مجلس گوییم ، روانه شویم، روز دیگر در میان مجلس فرمود که : فردا عزمست، هرکی را ارادت درویشانست آماده باشد . روز دیگر از معتقدان و مریدان و تلامذه مقدار سیصد نفر بهم در رکابش روانه شدند . سلطان را چون از کیفیت عزم اعلام کردند از حرکت ماضی در آنچه بود پشیمانی خورد. با ارکان دولت برنشست و به حضرتشان آمد و به تمهید عذر مشغول گشت ممکن نشد و اجابت نفرمود و برقرار عزم را جزم فرمود و روان شد بنا" بهاء ولد با سیصد نفر بهم در رکابش روانه شدند با وجودیکه سلطان از کرده خویش پشیمان شد و عذر خواست اما مقبول نیفتاد . (3 )

این هجرت اندکی پیش از حملهٔ مغول به بلخ و به سبب آزرده گی از مردم بلخ و پادشاه وقت صورت گرفت، یقینا" بهاءولد صلاح کار خود را در آن دید که از خراسان دور شود تا از شر مغول و قهر سلطان محمد خوارزمشاه و حسادت امام فخر رازی در امان بماند .(4 )

بنا" بهاو ولد به عزم سفر مکه از بلخ بیرون شد. بهاءولد و همراهانش در اغاز رهسپار بغداد شدند و از آنجا راهی مکه و بعد از مناسک بیت الحرام به شام رفت، بهاو ولد در گیرو دار رفتن بود که خبرآوردند تاتار بلخ را ویران و نابود کرد. حسرتا که این ارزو برگشت به مآمن و ماوآ را خاک و دود کردند سلطان ولد پسر مولانا این حسرت را بیان مؤجز نموده که :

بلخ را بستند و به زاری زار ... کُشت از آن قوم بی حد و بسیار ( 5 )

ولی مدت اقامت او در شام به درستی معلوم نیست. آنچه از منابع معتبر برمی‌آید، صرف‌ نظر از مبالغه‌ گویی های مناقب‌نویسان، بهاءالدین ولد در لارنده اعزاز و احترام نواب و وابستگان دربار سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی (617- 634 هـ ق) را برانگیخت. سرانجام بهاءولد در 626 هـ ق به شهر قونیه رسید. دو سال پس از ورود به این شهر در 85 سالگی وفات یافت. مجموعهٔ مواعظ او با عنوان معارف، شامل مباحثی است در توحید، اسماء و صفات الهی و دیگر موضوعات مربوط به کلام و تصوف اسلامی و نیز نکاتی در تفسیر قرآن، البته با تعبیراتی شاعرانه و الفاظی‌دل‌نشین. مولوی در محاورات خویش غالباً از این کتاب به تعبیر «فواید والد» یاد می‌کند و تأثیر مضامین و مطالب معارف در آثار مولوی مشهود است. مولوی در مثنوی و نیز در غزلیات خود از معانی این کتاب اقتباس بسیار کرده است .

از جانب دیگر چنگیزخان بسا کشتارها و چه فجایعی را در شهرهای دو طرف دریای امو و مسیر راه ابریشم از جمله بخارا، سمرقند، بلخ، هرات و غور و طالقان وبامیان و نیشابور... انجام داد .

از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حمله قرار گرفت اترار بود، به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاه قرار داشت و دیگر غایرخان حاکم آن آتش خشم چنگیز را تحریک کرده بود و او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. ( 6)

ترمذ شهری دیگربندری (تاریخی) در ماورآالنهربود که مورد غضب چنگیز قرار پرفت . چنگیز وقتی فرزندانش را برای اشغال خوارزم مامور کرد ، بهار سال 618 هـ ق را در سمرقند گذارنید ،سپس از آن به ترمذ تاخت . بیش از حرکت به سوی آن شهر؛ اهالی شهررا با فرستادن ایلچی به تسلیم دعوت کرد. اهالی ترمذ مانند بسیاری از دیگر شهرها ماوراءالنهر، دربرابر چنگیز سرتعظیم فرو نیاوردند و آماده نبرد شدند. چنگیز با همه قدرت به حوالی ترمذ تاخت و منجنیق ها و دژکوب ها را در اطراف ترمذ آوردند ؛ اما مردم خود را آماده دفاع کردند . به روایت شیخ فضل الله مردمان این شهر یازده روز در برابر قوای عظیم چنگیز مقاومت کردند اما عاقبت ترمذ هم به سرنوشت خوارزم و بسیاری دیگر از شهرهای منطقه دچار شد و با خاک یکسان گردید. مغولان به رسم کارهای قبلی خود ، نظامیان و غیر نظامیان را به صحرا بردند و آنها را در میان سربازان مغول تقسیم کردند تا به تیغ آبدار آنان شربت شهادت بنوشند. ویرانی شهر ترمذ به قدری سنگین بود که ویرانه های آنان غیر قابل سکونت شده بود؛ به همین دلیل ، شهر دیگری در نزدیکی شهر قدیم بنا شد.( 7 )

بلخ زادگاه جلا الدین بلخی ؛ شهر مهمی که درمحل تقاطع دو جاده مهم تجارتی قرار داشت . جغرافی دانان پیش از حمله مغول از رفاه و شکوفایی بلخ و شگفتی های آن بسیار یاد کردند. این شهر بزرگ ترین بلاد خراسان محسوب می شد.چنگیز وقتی به حوالی بلخ رسید ، مردم که آوازه خون ریزی و خون خواری وی را شنیده بودند شهر را تسلیم وی کردند تا جان خود را نجات دهند؛غافل از آنکه آدم کشی در خون چنگیز بود و هیچ چیز مانع انجام کار وی نمی شد وی در این شهر هم پس از اشغال همان کاری را انجام داد که با مردم شهرهای اشغال شده یی قبل انجام داده بود .

حملهٔ مغول در پی قتل 450 بازرگان مسلمان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال 1219 میلادی (خزان 616 هـ ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی به مبارزه با مغول برآمد ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجه با لشکر مغول خود داری کند. چنگیز برای دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ، جلال‌الدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش برگزید و جلال ‌الدین بیش ازده سال پس از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی کرد . (8)

پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند به مناطق امن مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخش‌های گسترده‌ای از آسیای صغیر فرمان می‌راندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیان و بعد به استقلال حکم می‌راند و شهر موصل در نیمهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامی بود. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحت‌الحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامی در منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه گاه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان می‌گریختند .

بخش‌های عمده‌ای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک یا غلامان غوری سلطه و اقتدار امپراطوری غوری ها را از 602 تا 689 هـ ق بر مناطق وسیع هند گسترده‌ بودند؛ آغوش کشودند ؛ دانشمندان و شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و خراسان و افغانستان و فارس خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجسته‌ تر از دوران‌های پیش بودند، از جمله این مهاجرین می‌توان از محمد عوفی و منهاج سراج جوزجانی نام برد .

تاثیرات هجرت درزندگی و اشعار مولانا :

مغول ها با حملات خویش جز تباهی و ویرانی و کشتار و تخریب چیزی دیگر به جا نگذاشت . این حملات نه تنها زوال تمدن های مادی و باستانی بود که از کوشانی ها تا غزنوی ها و غوری پی ریزی شده بود ؛ بلکه زوال فکری و فرهنگی بزرگی را نیز همراه داشت . اوراق تاریخ از مظالم مغولان و مفاسد اجتماعی، تجاوز به جان و مال و ناموس پُر است. هرکدام با ذهنیت و افکار خویش این مظالم را توجیه مینمودند . بنابر قول جوینی : چنگیز خود معتقد بود که این عذاب خداست که برسرگناهکاران فرود آمده است . (9 )

برعلاوه مانند امروز مردمی بودند که با دزدان دهن جوال میگرفتند و رهزنان سرگردنه را به قدرت می افراشتند . سیستم دولت های غوری و سلجوقی و خوارزمشاهی را زیرپا گذاشتند و از راه نمامی و سازش با متجاوزان جور آمدند و به مقام و دبدبه و دستگاهی رسیدند . این دورنمای حملات و سلطه مغول را عطا الملک جوینی در تاریخ خویش چنان توضیح داده است که شباهت کلی به اوضاع افغانستان چند دهه اخیر دارد. اوضاع کشور و مردم چنان آشفته بود که « هر کذب و تذویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمُز و نُمیمت را صرامت و شهامت نام کند. و زبان و خط اغوری را فضل و هنرِ تمام شناسند هریک از ابنای السوق در زیء اهل فسوق امیری و هر مزدوری دستوری و هر مزوَری وزیری و هر مُدبِری دبیری و هر مستدفی مستوفی ای و هر مُسرفی مُشرفی وهر شیطانی نایب دیوانی و هرکون خری سر صدری و هر شاگرد پایگاهی خداوند حرمت و جاهی و هر فراشی صاحبِ دورباشی و هر جافی ای کافی ای و هر خسی کسی و هر خسیسی رییسی و هر غادری قادری و هر دستار بندی بزرگوار دانشمندی و هر جمالی از کثرت مال با جمالی، هر حمالی از مساعدتِ اقبال با فُسحت حالی » (10 )

ادوارد براون انگلیسی نیز حمله مغول را بزرگترین ضربه و شدیدترین لطمه به فرهنگ و تمدن و ادبیات ملل مسلمان خوانده و بین تالیفات قبل و بعد از یورش تفاوت رتبه و اختلاف درجه فاحشی قایل شده است .

قد افراشتن مولانا جلال الدین بلخی دراین دوره ؛ یقینا" موهبت الهی بوده که در پهلوی چند دیگر چون سعدی و اوحدی .... جان به سلامت بردند.

جلال الدین بلخی در قونیه زندگی میکرد ؛ که مرکز میدان تاخت و تاز مغول یعنی اسیای صغیربود. وی بی اعتنا و بدون ترس و رعب از این طوفان خانمانسوز و کشتار مواج که یکی پی دیگر در ولایات سرزمین ما و کشورهای همجوار ادامه داشت به مردم وعظ و ارشاد و استقامت میداد. بنابر قول ذوالفقار علامی که مولانا قدرت مغولان و حتی سردار بزرگ آنان، یعنی هلاکو را ناچیز میشمرد و تمام یاران خود را از هرگونه همکاری با آنان منع و آن را خیانت بزرگ تلقی مینمود . (11 )

مولانا با این اندیشه تا اخر پا برجا ماند و در اشعار خویش از شرایط گله ها دارد اما محیط و ماحول قونیه برای او مدرسه بزرگی بود که مولانا را به هر سو می کشاند . از یک طرف او به جای پدر نشست به وعظ و ارشاد پرداخت و تا مرحله شیخی و قطب رسید و صاحب کرامات گردید و خاص و عام بدو گرویدند (12 ) ، و از جانب دیگر زبان محلی را فراگرفت و چه بسا در اشعار خویش از آن استفاده برد . برخی معتقد اند که در آسیای صغیر چندین قرن، زبان دری فارسی، زبان رسمی منحصر به فرد مملکت بود. طبقه مبرز بدان سخن می‌ گفتند و شعر می‌سرودند و کتاب می‌نوشتند. نامه‌ نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود؛ در آن مدّت علاوه بر کتاب‌هایی که در محلّ تألیف شده، هزاران نسخه‌ از دیگر متون فارسی را درآن دیار استنساخ کرده‌اند که همه اسناد، گویای نفوذ زبان فارسی درآن سرزمین بود.( 13)

اما مولانا از کودکی در بلاد ترکی نشو و نما کرد و اولادش همه آنجا متولد شده بودند معذالک دستگاه این خانواده دستگاه دری فارسی بوده است به طوری که زبان دری فارسی را بهتر از عربی و ترکی و یونانی می فهمیدند. مولانا خود در بلخ متولد گردید و ریشه در این زبان داشت درحالیکه سلطان ولد پسرش که متولد لارنده بود به تصریح خودش زبان دری فارسی را بهتر از ترکی و عربی می فهمیده و آنرا زبان معمول دستگاه خانوادگی و پیر و مریدی خودشان می شمرده است چنانچه میگوید :

فارسی گو که جمله دریابند

گرچه زین غافلند و درخوابند

و یا در جای دیگر مینویسد که :

بگذر از گفت ترکی و رومی

که از این اصطلاح محرومی

لیک از پارسی و از تازی

گو که دراین هر دو خوش همی تازی

در حالیکه زبان یونانی که در اشعار مولانا به کار رفته، زبان متداول مردم قونیّة در قرن هفتم هجری است و تمام خصوصیّات زبان یونانی امروز را که در آناتولی رایج است، داراست. این قدر هست که مولانا با آنکه تمام دقایق زبان دری فارسی را می‌دانست، امّا هم در مثنوی و هم در دیوان کبیر، زبان عامیانه را به کار برده و به زبان تداول عامّ سخن گفته است. تنها در دیباچه‌هاست که نشان داده است که استادترین نویسنده فارسی ادبی و کلاسیک است. زبان عربی مستعمل در ملمّعات یونانی هم مانند عربی به‌ کاررفته در دیگر اشعار مولانا، عربی عامیانه است، درحالی‌که مولانا زبان عربی را با تمام ظرایف آن می‌دانست؛ لذا به گمان ما مولانا زبان یونانی را هم تا حدّی می‌دانسته است که قادر باشد آثار فلاسفه و اشعار شاعران کهن یونانی را در متون اصلی آنها بخواند... مولانا برای مردم و به زبان مردم و به لهجه مردم سخن گفته است...

درباره محیط زندگی مولانا می‌گویند :

روزگاری که مولانا و پسرش، سلطان ولد، در کشور روم (آناتولی) می‌زیستند، زبان ادبی و درباری آن دیار زبان فارسی، زبان مهاجمان سلجوقی، ترکی و زبان مردم بومی، گویشی یونانی بوده است، که تا آغازقرن بیستم، هنوز در بعضی جاها رواج داشته است؛ بنابراین طبیعی است اگر واژه‌هایی از این دو زبان اخیر ـ یعنی ترکی و یونانی ـ در دیوان آنها یافت می‌شود. ( 14 )

امروز در نسخه های چاپی و یا نسخ خطی اشعار مولانا به خصوص دیوان کبیر پس منظر ها با قافیه و لغات و اصطلاحات یونانی دیده میشود که نشاندهنده دسترسی مولانا به این زبان است. شاید این دسترسی درحدی نباشد که بتواند زبان کامل یونانی را دربرگیرد. بنا" با چنین طرز دید به شخصیّت و دانش و هنرمولانا ؛ بیش از پیش آشکار می شود . مولانا از زبان‌دانی خود به طرز زیبا و شاعرانه‌ای بهره می‌گیرد و همان‌طور که بحث تداعی معانی در مثنوی مطرح است، ‌در این مورد نیز می‌تواند مصداق داشته باشد، آنجا که مولوی در غزلی با آوردن نام فیلسوفان یونانی، ‌زبان آنها را به خاطر می‌آورد و به زبان آنها شروع به سرودن می‌کند و یا در قالب ترک زیبارو می‌رود و از زبان او و به زبان او شعر می‌سراید . کلا" تاثیراتی است که مولانا درهجرت فراگرفته بود.

زیر نویسها :

1 - سعدی - ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف ، گلستان، حکایت دهم ، باب اول عبرت شاهان ، ص 10 – 11 .

2 - گنجور: توضیح و تفسیر شایقیین مولانا جلال الدین بلخی .

3 – سپهسالار- فریدون بن احمد، احوال مولانا جلال الدین مولوی ، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی ، تهران، 1325 هـ ش ، ص 13 .

4 – سپهسالار ، ایضا" ، ص 10 - 13 .

5 - ولد – سلطان، ولد نامه ، به تصحیح جلال الدین همایی، تهران، 1376 هـ ش، ص 161 .

6 - اقبال آشتیانی - عباس؛ تاریخ مغول ؛ تهران؛ امیرکبیر؛ 1365، ص26 .

7 - ولایتی - علی اکبر،ا یران از حمله مغول تا پایان تیموریان، تهران؛ 1392 هـ ش، ص 229 .

8 - اقبال آشتیانی، اثر قبل الذکر ، ص 73 .

9 - جوینی – علاء الدین عطا مُلک ، تاریخ جهانکشای جوینی، ج اول، به تصحیح : محمد قزوینی ،تهران ، 1387 هـ ش ، ص 81 .

10 - جوینی ، ایضا"، ص 115

11 - علامی – ذوالفقار، واکنش برخی شاعران و ادیبان در برابر مغولان، مجله تاریخ ادبیات ، ش 3، تهران ، س 1360 هـ ش ، ص 131 .

12 - ولد – سلطان ، اثر قبل الذکر ، ص شصت و هفت .

13 - نیری – محمد یوسف و دیگران ، اشعار یونانی در دیوان کبیر مولوی ، شماره 1، تابستان و پاییز 1392، صفحه 21-58 به نقل از ریاحی، 1350: 6 و 7 .

14 - نیری – محمد یوسف ، ایضا"، همانجا ؛ به نقل از ماهیار نوّابی - یحیی ،غزلی از مولانا با قافیة یونانی، مجلّة آینده، سال شانزدهم، شماره 9-12 ، 1369، ص 686 .

Maulana Jalaludin 380

You have no rights to post comments

جغرافیایی تاریخی لوگر

Logar Hitori.png 200نویسنده:
پوهندوی استاد شاه محمود محمود

شهید قومندان نصرالله حسین خیل

43 دعا از قرآن و 79 دعا از سنت

مرحوم الحاج مولوی عبدالله فیض الباری

سپه سالار غلام حیدر خان چرخی

sepasalar ghulam haider khan charkhi as

سپه سالار غلام حیدر خان چرخی


خلص سوانح غازی سپه سالار غلام حیدر خان

ډګر جنرال فیض محمد خان لوګری دخوست د ښار بنسټګر

نایب سالار(جنرال)غوث الدین خان لوگری

عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه

abdul malek khan abdurahzai s

عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه

معرفی عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه

شهید پوهاند استاد محمد جان احمدزی

غلام نبی خان چرخی

شهید داکتر محمد ولی ناصری

مرحوم الحاج دگروال عبدالجلیل میرباز

په پيښور کښي د ضا خېل په مدرسه

Ziakhel Madrassa 1 200

بنیاد خیریه پیمان

الحاج محمد اکبر ستانکزی نماینده لوگر

Mohammad Akbar Stanekzai 200الحاج محمد اکبر ستانکزی
نماینده منتخب لوگر

بیوگرافی پوهاند دوکتور نذیراحمد شهیدی

شهید الحاج داکتر اسدالله همتیار

د حنیفی صاحب ژوند ته لنډه کتنه

د پښتو ژبی نوی فونتونه

انجمن کلتوری افغانها در سویدن

د لوګرد پوهنی د ریاست ځانګړی فعالیتونه

logar pohani reasat 200aد لوګر د پوهنی د ریاست ځانګړی فعالیتونه

داكتر محمداشرف غنی احمدزَی

زيار مدني ټولنې په لوګر کې

zeyaar s

د لوګر مدنی ټولنه / جامعه مدنی لوگر

آموزش حج وعمره همراه با عکس

آثار بودايي پيش از اسلام در ولايت لوگر

د زرغون ښار د هلکانو لیسه

زرغون شهر بستررنگین ولایت لوگر

معرفی قریه زرغون شهر ولایت لوگر

بند آب سرخاب ولایت لوگر

وب سایت حقیقت

مرکز اسلامی افغانها در سویدن

کمپیوتر سرویس

روزهای فامیل های مسلمان در سویدن

Muslimkafamiljedagarna 2017 Part 1 200

روزهای فامیل های مسلمان در سویدن ۲۰۱۷ قسمت دوهم

روزهای فامیل های مسلمان در سویدن

Muslimkafamiljedagarna 2017 200

روزهای فامیل های مسلمان در سویدن ۲۰۱۷ قسمت دوهم

لوګر له باب الجهاده تر باب الفساده

هشت ثور روز پیروزی ملت مجاهد افغانستان

هفت ثور 1357؛ از سیاه ترین و دردناکترین روزها در تاریخ افغانستان

Copyright © 2017. All Rights Reserved www.logar.nu ولایت لوگر

Innehållsansvarig: Mohammad Shah Paiman, 076- 428 98 78 - e-post: abed_salim@hotmail.com www.logar.nu All Rights Reserved.