Home خانه
عبدالملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه
عبدالملک عبدارحیم زیملک خان ازچهره هایی بود که با داشتن استعداد و اندوخته های تحصیلاتی اش، توجه سردار داؤود خان را جلب نمود. این توجه وفراز آوری اودر مقام وزارت مالیه، برمیگردد به هنگامی که دولت در جنگ مشهور به " جنگ صافی " با شورشیان در نبرد بود. ملک خان که در زمینۀ امورمواد رسانی وظایف لوژستیک را انجام میداد، توجه سردار را جلب نمود. روشن است که سردار، در زمینۀ انتخاب همکاران از پیشینه هاعادت داشت که کسانی رافعال وجدی وهمکار تشخیص میداد به سوی فراز آوری کمک میرسانید. پس از چندی که از " جنگ صافی " سپری شده بود ،عبدالملک خان به منظور تحصیل در رشتۀ محاسبه ولوازم در ارتش به ترکیه رفت. با توجه به نقطه نظریات اوپیرامون پلانگذاری مبتنی برنقش حاکم دولت درسرمایگذاری ورشد اقتصادی، تصور میشود که در هنگام تحصیل در ترکیه به چنین برداشتی رسید.
هنگام بازگشت به افغانستان ، در چارچوب عقاید سردار داؤود خان، به عنوان یکی از صاحبنظران این طرز تلقی، به تطبیق آن در افغانستان همت گماشت. درک دربار سلطنتی از پایگاه اقتصادی حاکمیت که همانا عمدتا ًاقتصاد دولتی بود؛ وجناح سردارداؤود بیشتر بدان علاقه مند بود، باورهای اقتصادی وجدیت ملک خان را که بُعد دیگری از شخصیت او بود، با گرمی مطالبه می نمود. داؤود خان پس از تلاشهایی که برای براندازی شاه محمود خان بخرچ داد، هنگام دسترسی به مقام صدارت، برای ملک خان که طی سفری درهند بود، چنین پیغام داد :" اگر نشسته ای برخیز واگر ایستاده ای حرکت کن. وطن به خدمت ات احتیاج دارد." (3) سرداربا ذوق زدگی بدون انتظار چند روز که مسافرت رسمی عبدلملک خان (آن وقت مدیر لوازم وزارت حربیه)، به پایان برسد، از او میخواهد که بزودی برگردد. ملک خان پس از بازگشت، سمت وزارت مالیه در کابینه ی داؤود خان را دارا شد. واین درحالی بود که وی آرزو داشت در رشتۀ تخصصی خویش به تدریس بپردازد. امااز آنجایی که پای لزوم دید سردار درمیان بود، نتوانست، در برابر امر و فرمان اوعمل کند. این موضوع به ویژه در زمانی که ساختار های دیکتاتورماآبانه حاکمیت دارند، تعجب برانگیز نیست. با توجه به ابعاد شخصیت محمد داؤودخان که نمونه یی ازین خوی وخصلت بود، و امر او تعیین کننده بود نه اراده وآرزوی دل ملک خان برای تدریس؛ پذیراشدن مقام وزارت را توجیه پذیرمیسازد. این هم پذیرفتنی میاید که ملک خان با شنیدن طرح های سرداروسخن گفتن از پلان ها ورشد اقتصادی ومرزبندی بادورۀ شاه محمود خان، دلگرمی های برای پیشبرد اموروزارت مالیه یافته است. ملک خان به وظیفۀ خویش در وزارت مالیه شروع نمود. هنگام دست یازیدن به پاره یی از اقدامات وتشبثات، نشان داده است که با بسا از وزرا وکارمندان زیر دست دربار سلطنتی تفاوت هایی را داراست . به این معنی که برمبنای اعتماد به نفس و باور به طرح ها وفعالیت اش، موضع مستقلانه نیزمیگیرد. اما این موضعگیری ویژه اش که بانیت تحقق همان برنامه ها و وعده های اند که پیشتر به او گفته شده است، تحمل دربار سلطنتی وبیش از همه دوتن سردار برادر( محمد نعیم وحمد داؤود) را برنمی تابد. آنها حرکات وی راگونه یی فراتربردن پای از گلیم صلاحیت دیده وبا نا خوشنودی بدان مینگریستند. هر قدر کار طرح پلانگذاری های اقتصادی دولت به پیاده نمودن آنها نزدیک شده ، این کنش وواکنش بیشتر سر براورد است. میتوان اذعان نمود که پس از برکناری شاه محمود خان وبرچیدن بساط کوچکی از دیموکراسی، با سرکار آمدن سردار داؤود، برنامه ریزیهای اقتصادی از مهمترین سیاست های دربار سلطنتی بود . پیشتر ، دربار یگانه شخصی راکه درین حوزه به حیث کاردان ومشاور داشت؛ عبدلمجید خان زابلی بود، که بدلیل بهره مندی از سرمایه، دوستی با سردارهاشم خان وجلب اعتماد متقابل با دربار،صلاحیت های بسیاری یافته بود. اما از آنجایی که زابلی در بافت وساخت وجناح بندی های سرداران، موضع جانبدارانه از سردار هاشم خان ومخالفت با شاه محمود خان داشت، صحنه را ترک گفت. با وجود آنکه پس از برکناری سردار شاه محمود خان وبه قدرت رسیدن جناح دوستان زابلی ، زمینۀ کاراومساعد شده بود اما اوهمچنان از تداوم نقش پیشینه درحیات اقتصادی وپلانگذاری های بعدی در افغانستان دوری اختیار نمود. بعید به نظرنمیرسد که تمایل زابلی به سرمایگذاری های فردی نیزتأثیری در دوری گزینی وی ازسیاست تقویۀ سکتور دولتی که داؤود خان بدان علاقمندی بیشتر داشت ، درین دوری اختیارنمودن مؤثربوده است. سردار داؤودپس از به قدرت رسیدن ،سعی نمود تا تحرکات وموفقیت های را درزمینۀ اقتصادی واجتماعی نشان بدهد. طرح های ملک خان که در راستای تحقق برنامه ی او بود، مجال تبارز یافتند . ؛مثلا ، ملک خان دست به تدوین قانون محاسبات عمومی و وضغ قوانین مختلف مالیاتی زد. دیوان محاسبات تأسی کرد واصلاح تشکیلات ادارات مالیه را روی دست گرفت. همچنان طرح پلانگذازیی را که پنداشته بود" بر روی منابع خود" میتواند پروژه های انکشافی وزود ثمراقتصادی وانکشاف اجتماعی وعرفانی را تأمین نماید، به مجلس وزرا ارایه کرد. یکی از منابعی که وی درکتاب " ارمغان زندان " از آن نام میبرد، چنین است : " قسمت زیاد ازین منابع عمدۀ مالیاتی در دست خود خاندان شاهی از جمله سردارمحمد داؤود خان صدراعظم ومعاون وبردارش سردار نعیم خان قرار داشت. ایشان پلان را به لیت و لعل قرار داده بالنتیجه روی بهانه های عجیب وغریب در کشوی( روک) میزمجلس عالی وزرا فروبرده شد. "(4) از مواضع بعدتروسرسختانۀ عبدالملک خان برمیاید که با درس اندوزی از تجربه ینخستین ناسازگاری سرداران، به ویژه پس ازآنکه تصدی کفالت امور وزارت اقتصاد را نیز عهده دارشد، بدون توجه به مجلس وزرا ، صدراعظم ویاشاه، کوشیده است تا کمیته های در شقوق مختلفه ی اقتصادی ومالی تأسیس نموده، پلان پنجساله را ترتیب وخبر آن را نیز طی کنفرانس مطبوعاتی به اطلاع برساند. اما صدراعظم داؤود خان ازاوگله میکند. ازاومی پرسد که "چرا درین مورد با من مصلحت نکردی ؟ " ملک خان درجواب میگوید " اینکار من است. من چرا در هرکار به شما مراجعه نمایم." سردار میگوید : " آخر این چه جواب است که به من میدهی ؟"(5) افزون برآن ابرازتعجب و نارضایتی، سردار وزیرمالیه خویش را مخاطب قرارداده میگوید " توبه هیچ وجه نخواهی توانست این کار( پلان سازی) را به سربرسانی. ازین رو فورا ً به وسیلۀ اعلان دیگر اعلان سابق خود را باطل بساز. " (6) ملک خان بااطمینان از پیروزی واین تصورکه اهل خبره را گرد آورده وبا اتکأ به اصول اقتصادی رهبری شده" اکونومی دریژه " طرح خود را میتواند عملی نماید، از موضغ خود جانبداری میکند. داؤودخان مجددا ً میگوید " درین وقت امکان این چنین کارها دور ازپروگرام ومقدرات است ."(7) درپیامد چنین وگفت وشنود عاجل، آنهم در حاشیۀ دعوت سفارت عربستان سعودی( 3 عقرب1333 جشن ملی عربستان سعودی) ، ملک حان با توجه به موضع مخالفت آمیز صدراعظم خویش ، بصورت اشاره استعفأ خودرا از وزارت مالیه واقتصاد مطرح میکند. اماداؤود خان اندکی عقب نشسته چنین میگوید " آزرده نشو. من بهت مشورت دوستانه پیش کردم، وقتی که آنرا نپذیرفتی، چنانکه میخواهی عمل کن. نه من ونه دیگری مانع کارهایت نخواهد شد".(8) آنچه در تداوم این چالش روابط وزیر وصدراعظم میاید، تکیه ی بازهم بیشتر ملک خان بر ابتکارت شخصی است. ازگونه ی حرکات صدراعظم برمیاید که از احتمال پیش دستی وزیر خویش می هراسد. د رتشویش بوده است که مبادا وزیر مالیه استعفا بدهد وسخنانی زیانمند به حال او بر زبان بیاورد. بنابرآن تاکتیکی عقب می نشیند. در طی مدتی که صدراعظم ووزیردر بحران روابط هستند، چندین فرمان شاهی ومصوبات مجلس وزرا نیز به ابتکار ملک خان زمینۀ کارکردهای او را فراهم میکنند. ملک خان در پی اقدامات بیشتر صدای شکایت آمیز خویش را به گوش شاه نیز میرساند.(9) بدنبال تدوین برنامۀ پلان اقتصادی پنجساله، باردیگرمشکل ِ نبود منابع تمویل پروژه ها حضور میابد. صدراعظم برای تحقق وعده های بلند بالا، چشم امید بسیاری به منابع خارجی داشت. دسترسی به امکانات شوروی برای تحقق برنامه ها بسنده نبود. یکی از منابع ثروتمند که سالها توجه دربار سلطنتی را جلب نموده بود، جلب نظر ایالات متحده امریکا بود. ازین رو تلاشهای ناموفق زمان صدرات شاه محمود خان باردیگر ازسر گرفته شد. هیأتی تحت ریاست ملک خان به ایالات متحدۀ امریکا رفت. صدراعظم پیش از مسافرت عبدالملک خان به امریکا به وی چنین می گوید " امریکایی ها برپیشانی ما ستارۀ سرخ را می بینند.عمو ها وبرادران در جلب وجذب کمک های آنکشورموفق نگردیدند. حالا وظیفۀ خودت است که قناعت امریکایی را حاصل نمایی . (10) دربرگشت هیأت از امریکا واضح شده است که دست خالی نبوده واندک موفقیتی داشته است. بطور مثال ازین دستاوردهای هیأت نامبرده شده است : " در اوایل سرطان 1336 ش . ( اواخر جون 1957 ) دولت امریکا مبلغ یک ملیون وششصد هزار دالر جهت اعمار پوهنتون ( دانشگاه) کابل اختصاص داد وقرضه ی پنج ملیون وهفت نیم ملک کلدار بین افغانستان و امریکا به امضأ رسید. ونیزضمن قرارداد دیگری مبلغ یک ملیون ویک صد شانزده هزارردالرامریکایی به وزارت مالیه کمک داده شد."(11) درجریان روزهای پس از بازگشت ملک خان از امریکا، بازهم مباحثات مهمی درکابینه پیرامون پلان پنجساله وجوانب تطبیقی آن جریان یافته است . واین درهنگامی است که ملک خان با پاره یی ازبقیه کارکردهای جدی وانضباط آمیز خویش، گروهی از کارمندان بدخواه اش را به سخن چینی وتوطئه گری شکل داده است. مشهور است که در خلال صحبت هایی در کابینه، خود را به تناسب سردار نعیم خان مستحق ترودارنده ی نظر صائب میدانست . واین رفتاربرای سردارِمتکبرکه سمت معاونیت صدراعظم را نیزداشت،پذیرفتنی نبود. بنابر آن گام های دسیه آمیز علیه او د حریم دربار سلطتتی نیز راه میابد. آنگونه که خود نمونه هایی ازدام نهادن ودسیسه چینی را میاورد، دربار وبه ویژه سردارنعیم خان وجنرال عارف خان برای دورکردن ملک خان زمینه چینی می نمودند. جنرال عارف خان به دلیل گفت وگویی که ملک خان با او در محضر بقیه وزرا داشت، وپس از آن ازسمت وزارت دفاع استعفا داد، ازطریق سردار عبدالولی شایعه توسل ملک خان به کودتا راپخش مینمود.(12) برخی از ویژه گیهای سلوکی اوکه کارمندان دولتی را به بدخواهی کشانید این ها اند: - هنگامی که ملک خان خواسته است بانک ملی رادولت نظارت همه حانبه نماید، با وزیر اقتصاد وقت،عبدالرؤوف حیدر مشاجره ی جدی به میان میاید. حیدر دردفاع ازروش پیشین که بوسیلۀ عبدالمجید خان زابلی رایج ومبتنی بود براستقلال نسبی بانک ملی، به دفاع برخاسته است .اما ملک خان او رامورد سرزنش قرار داده ومی گوید که " مرشد ت را میشناسم. " که منظور وی شخص زابلی است. ملک خان پول اعزازی ها را قطع نمود. محمد حسن شرق مدیر قلم مخصوص صدراعظم وقت مینویسد که، " به سال 1332.هـ . ش به پیشنهاد عبدلملک عبدالرحیم زی وزیر مالیه ومنظوری صدراعظم معاش مستمری قبیله ای سلطنتی وآنانی که معاش اعزازی داشتند منسوخ وپول آن به توسعۀ مکاتب رایگان درافغانستان صرف می گردید ."(13) گذشته از مواردی را که دیدیم ، برخلاف رعایت سنت حکومتداری درباریان استبداد خوی، که به داشتن وزرای بلی گوی نیاز داشتند، ملک خان هنگام صحبت با صدراعظم ، طرح استدلال وکاربرد صراحت لهجه رااز دست نداده است . این نمونه را بنگریم که خود ملک خان مینویسد: " حین بازگشت ازامریکاعلیرغم مخالفت سردارمحمد داؤودخان صدراعظم وبرادروخانواده ورفقایش، طرح پلانی را که درین وقت بدون سرنوشت مانده بود، ضمیمه ی جریده ی ثروت وزارت مالیه به طبع رسانیدم. . . صدراعطم به من گفت : « ای بی انصاف ! این چه کاری بود که کردی ؟ من به صراحت بهت دستور دادم که برای اینکه این پلان دامنگیر آزادی عمل ما نشده باشد، آن را به طبع نرسانی » من به جوابش گفتم : از آنجا که نسخه ی انگریزی آن را در اثرمشورت اداره ی تخنیکی " یونو" به مخارج خود آن سازمان به طبع رسانیده بودم ازینرو ناگزیرشدم تا نسخه ی دری آن را هم به طبع برسانم. چه در عکس آن همه معترض می شدند ومی گفتند که آیازبان ملی افغانستان انگریزی بود که به طبع نسخه ی انگریزی آن پرداختید ونسخه ی دری آن را به طاق نسیان گذاشتید"(14) آنانی که ازمناسبات امرا ودلتمردان استبداد خوی با همکاران وزیر دستان آگاهی دارند میدانند که استدلال زیردستان در برابر دستورامر دهنده یا منسوخ بوده است ویا اگر همکار وزیردستی جسارت نموده وچیزی گفته است، خطری رابرای دل وجان خریده است . این خطربرای ملک خان روز تاروزجان تازه میافت. موارد دیگری نیز از تشبثات ملک خان وجود دارند که اسباب نارضایتی از او را از طرف برخی مامورین بلند رتبه ی دولتی فراهم نموده بود.از چندین مورد به مثال پایان اشاره می نماییم : ملک خان هیأتی را به ریاست کوپراتیف فرستاده بود تا مسأله ی غله وتمام دفاتر ریاست کوپراتیف را تفتیش نمایند. اعضای هیأت گفته بودند که " این خیانت بزرگ است که درغله یی که برای عسکر داده میشود در فی سیر گندم یک خـُرد ناپاکی مجرا داده شود ودر غله ی شما یک پاو فی سیر. . . از طرف دیگر شما به عسکر گندم توزیع می کنید نه آرد واگر آرد هم بدهید سنگ وخاک آن را دور نمی کنید. به همی سبب آرد عسکری پر ازخاک وسنگ است." ریاست کوپراتیف که آۀن هنگام به عهده ی سید محمدقاسم خان رشتیا بود، اونارضیاتی خویش را به گوش شاه وسردارنعیم خان میرساند. رشتیا آرزومینمود تا ازهمکاری با ملک خان رهایی بیابد و زیردست سردار نعیم خان کار کند. نامبرده جریان مفصل موضوع را زیرعنوان " کشمکش با عبدالملک خان " با دلایل خویش در کتاب "خاطرات سیاسی " آورده است . مثالهایی را میاوریم : چند مورد دیگررانیز میاوریم که حاکی از منش جدی وتشبثات ویژه ی ملک خان که در نتیجه مخالفت ها ودشمنی ها با ااو بیشتر گردید. در رابطه با موضوع غله با رشتیا در مجلس وزرا: پس ا زصحبت هاوارایه ی معلومات های از طرف رشتیا؛و صحبت جدی ملک خان،رشتیا دست خود را به شانه ملک خان نهاده میگوید :" وزیر صاحب چه لازم بود که شما درمجلس با من چنین خشونت کنید.میتوانستید خواسته های خویش را با من به طور خصوصی وبهع تنهایی بهمیان بگذارید . دیدم دفعتا ً روی خود را گشتاند ودست مرا از شانه ی خود تکان داده گفت، « فاصله را نگاه دارید. اینجا شخصیات نیست. من یک وزیرمسؤول مملکت هستم. خودسری واستقلال معنی ندارد. کارهای شما مربوط وزارت مالیه است وباید برای هرکاراز وزارت مالیه هدایت گرفته شود. . . . . . در بانک ملی یک مجلس دایر گردید تا راجع به تأسیس یک دستگاه قره قل که تمام خرید وفروش آن توسط حکومت اجرا شود. . . آقای عبدالروف حیدرکه تازه از اروپا رسیده وبه حیث وزیر اقتصاد مقررشده بود، گفت: « مداخله ی مستقیم حکومت در خرید وفروش پوست قره قل کار درست نبوده وهم به مفاد حکومت تمام نمیشود .» دفعتا ًعبدالملک خان بر افروخته شده جواب داد: خودت برای من معلوم استی. خودت را خوب میشناسم. حتی میگویم که مرشدت هم خائن است.( شاید مقصد از عبدالمجید خان زابلی بوده باشد ( تبصره ی رشتیا ) . . . عبدالروف حیدر با یک ژشت مخصوص به چوکی خود تکیه کرده دستهای خود راروی بازوی چوکی گذاشت واز رئیس بانک پرسید: نان مان درک دارد ؟ عبدالملک خان گفت من برای نان خوردن اینجا نیامده ام وا زخود کارهای زیاددارم. وبا عصبانیت از اتاق خارج شد." ص 108 خاطرات رشتیا برای نشان دادن چهره های اعضای کمسیون پلانگذاری، همه را به مجلس وزرا برده بود که چندان برای سردار داؤودخان خوشایند نبود ه است. برخورد های با رسول جان رئیس ضبط اخوالات ،سیدعبدالله وزیر داخله وجنرال عارف خان وزیر دفاع داشته که هرکدام کینه ی او را بردل جای داده بودند.
دوستم آقای جمعه گل حبیب نایب خیل، برایم حکایت نمود که پدر ایشان مرحوم حبیب الله خان رئیس دیوان محاسبات صدارت که از دوستان ملک خان بود وروی همین دلیل از گرفتن ترفیع نیزسالها بازماند؛ در خلال برشمردن خصایل ملک خان از پیشامداو دربرابر سردارمحمد نعیم خان حکایت نموده بود. رئیس دیوان صدارت گفته بود : دردعوت یکی از خوانین کهدامن ، چند تن از وزرا ورئسا شرکت نموده بودند. وقتی ملک خان وارد شد، همه به پای برخاستند . او در همان جای مخصوص وزرای مهمان رفت ونشست. دقایق بعدترسردارنعیم خان رسید . همه از جای برخاستند ، مگرملک خان تا لحظات آخر همچنان نشسته بود. در آخرین لحظه با اکراه از جای تکانی خورد وبا سرداردست داد. همه متوجه این برخورد اوبودند. روزدیگرکه این موضوع را به او یادآوری نمودم ودوستانه وملامت گونه پرسیدم که وزیر صاحب چرا چنین کردید؟ در جواب گفت، همان طوردرست است. دراکثرمواردیادشده به ویژه حین برخوردها درمجلس وزرا، سردارداؤودخان صدراعظم که شاهد برخوردهای وزیرمالیه میبود، همه را بادیده ی اغماض نگریسته. تصورمیشود که آن رفتارصدراعظم، برای ملک خان تصوری ایجاد مینمود که گویا رفتار وی را تحمل مینماید. این است که درادامه ی پیشامدهای عاری ازتکلف که عادت ملک خان بود،به سلوک خود ادامه میداد.(15) اما ملک خان ، تمام این اقدامات را با این نیت انجام میداد که چارچوب لزوم دیدهای اساسی صدراعظم را رعایت نموده وبا دااشتن این اطمینان که درکارکردهای خویش بار خیانتی راحمل نمیکند،مجدانه دنبال کار خویش را می گرفت. پنداشته بود که با همه تبارزات مخالفت آمیزسردارداؤودخان تکیه گاه او است . اماگویا نیاز بدیدار چهرۀ اصلی حاکمیت داشت تا ازاین توهم بگسلد. فرمان برطرفی زننده واهانت آمیز پادشاهی را که پیشتر دیدیم، نخستین تکانه یی بود برپیکرتوهم ملک خان. متعاقب آن، دسیسۀ کودتای نام نهاد را براو بستند. شب عرفات یا یک شب پیش ازعید قربان، رسول خان رئیس ضبط احوالات وقت با این پیغام نزد ملک خان رفته است که سردار صاحب ( صدراعظم داؤود خان) شما را خواسته است!. با لباس خواب او را در موترنشانده نخست در منزل سردار احمدشاه خان وچندی پس از آن در زندان دهمزنگ محبوس شد.آن گاه شایع کردند که ملک خان روز اول عید کودتا میکرد. مورد دومی ، که حکایتگرطرح نقشه یی برای توطئه ریزی ازطرف خاندان سلطنتی علیه ملک خان بود، به وسیله ی شخصی به اسم سید کریم شایع شده بود. او درهمکاری با ریاست ضبط احوالات زیرنام هوشدار باش به کودتای ملک خان، درواقع به منظور زمینه سازی ومساعد نمودن جو توقیف ملک خان شایعه پراگنی نموده بود. درین زمینه ،ملک خان از شخصی یاد میکند که در آلمان تحصیل کرده بود و روزی آرزوی دیدار خصوصی با وی را نمود. آن شخص طی آن دیدار به ملک خان مینویسد : " دو روز قبل سید کریم عبرت نام که اصلا ًیک تولیمشرپولیس است وزیر اثر سید عبدلله خان والی کابل متکفل امور استخبارات ودستگاه جاسوسی میباشد ، من ویک عده از جوانان وتعلیم یافتگان داخل وخارج را نزد خود جمع کرد بعداز مقدمه ی مختصر که همه با الفاظ بی ربط وکلمات عامیانه ادا شد، چنین گفت : « جوامنان! برادران منور! کشور ما اکنون درخطر است .وزیر مالیه ومتصدی امور لقتصادی کشور عبدالملک عبدالرحیم زی . . . میخواهد، کودتایی بوجود آورد وبا اعلان جمهوریت، رژیم شاهی موجوده را وارونه گرداند . . .» (16) تأمل بیشتر روی ادعای کودتا در آغاز گفتیم که تا حال نیزهیچ سند ومدرکی منتشر نشده است که دال براقدام کودتایی از طرف ملک خان علیه حکومت سلطنتی باشد. بنابر آن نمیشود اتهام دولت را پذیرفت. اقدام حکومت واعلامیه ی انتشار یافته علیه ملک خان رامیتوان سخنان بیهوده ودسیسه آمیزعلیه او قبول نمود. در اعلامیه ودر ادعاهای حکومت موارد تناقض آمیز و دورازاحتمال هم وجود دارد. ؛مثلاً دراعلامیۀ گفته شده است که " اسلحه ی امریکایی را از طریق اتحادشوروی به افغانستان جهت اجرای کودتا"(17) منتقل می نمودند. ویا ادعای سردار داؤود خان در وزارت دفاع که: " ملک خان هنگامه یی را درمملکت برپا میکرد." و در ادامه می افزاید، که خوشبختانه از افراد اردو کسی با او همنوا نشده است." که ادعا های بسیار متناقض ومضحک اند .اگر ایران ویا پاکستان رادر جای شوروی نام می بردند، شاید تا حدودی مردم این ادعا را باور میکردند. اما چگونه میتواند پذیرفته شود که کودتا گران ! سلاح امریکایی رااز راه کشوری مانند شوروی که در ماه عسل مناسبات با حکومت سردار داؤود بود انتقال میدادند. چگونه میتواند پذیرفته شود که قصد برپایی هنگامه یی بوده اما هیچ کسی از ارتش اور ا یاری نرسانید است. در حالی که توقیف جنرال خواجه خلیل الله خان درپیوند با ملک خان، این ادعای عدم سهمگیری ارتشیان رانقض میکند .از سوی دیگرپیداست که برای مهم نشان دادن موضوع جنرال نامبرده را توقیف نموده بودند. در اعلامیه میگویند: " شما به زودی نتیجۀ تحقیقات این خیانت را نظر به اسنادی که دردست است خواهید شنید ." این ادعا نیز دروغ بود زیرا هیچ سندی که حاکی از کودتا باشد ارایه نشد. مردم نه به زودی و نه هم طی چند دهۀ پسین اسنادی حاکی ازخیانت ادعایی حکومت را دیدند. ***
گواهی چند تن ازشکنجه دیده گان چون دردست حکومت سندی نبود، و درواقع قصد کودتایی وجود نداشت، پس تصمیم گیرنده گان چشم امید به دریافت اعترافات جبری از راه شکنجه بستند. عمال ریاست ضبط احوالات کوشیدند تا بدست آوردن مدارک جعلی ازنزد کسانی که نمیتوانند درزیرشکنجه بیشترتحمل بیاورند، سخنان دلخواه تهی نمایند. چنین چشمداشتی از نظردولت بدور نبود. اما با وجود شکنجه های طاقت سوز، دولت توفیقی برای تهیۀ چنان اسناد حاصل نکرد . شکنجه های که زندانیان برای اعتراف فرمایشی دیده اند، بسیار است.گواهی چند تن را میاوریم : 1- فقیر محمد فگار معالج وی مینویسد:" خواننده ی گرامی ! باورتان نخواهد آمد که اگر بنویسم که در دارالسلطنۀ اسلامی تحت سایل ی هما پایه ی پادشاه مسلمان یک بندی مظلوم کوته قفلی بیکناه، مدت تقریبا ًپنج سال بدون غسل ضرورت، پنج وقت به دربارخداوند بزرگ ( ج) جهت ادای نماز ایستاده شود و ماه مبارک رمضان روزه بدارد .در چله های سرد زمستان ، بدون کوچکترین تسخین ودر تابستانهای طاقت فرسا در چار دیوار قفس که هفت بلست در نه بلست عرض وطول داشت ، بدون خردترین منفذی زندگی کند. نموی موی سر وریش وحالت ناخن های دست وپا را در مدت پنج سال خود میتوانید حدس بزنید. " ( 19) فقیرمحمد فگار معالج که هنگام برطرفی ملک خان به حیث مدیر قلم مخصوص او کار میکرد وهمراه با ملک خان زندانی شد، حین ارایه ی تصویر درد آمیزاز جریان توقیف خویش ، از یأس وناامیدی مستنطقین ضبط احوالات که با وجود اعمال شکنجه های مختلف، نتوانسته بودند اسنادی تهیه نمایند، چنین مینویسد: " . . . روحا ً وجسما ًفلج شده ، نمی دانستند چه میکنند وچه باید بکنند.هر قدرتی که بود به دست بانیان اتهام کودتا، وهر اجراآتی که بود از طرف آنها صورت گرفت." (20) واین در حالی بود که زندانیان، دشوارترین فشارهای روحی وجسمی را متحمل شده بودند. نامبرده د رین زمینه مینویسد : " مدت پنج سال زندان کوته قفلی وخوردن ملیونها چوب، لگد ومشت وکشیدن بیدار خوابی ها ودربین اتاق قفلی به خدا با زولانه والچ کشدن ، زنده گی روحی وجسمی ام تباه شد.( قسم ازین لحاظ یاد کردم که دربین قفل اتاق زندانی که چندین دروازه ی محکم چوبین وآهن دارد، وازشش جهت تحت حراست وحفاظت مخبرین ضبط احوالات، وزارت داخله ، ضابطان وعساکر قومامندانی امنیه است ،انداختن زولانه واولچک کردن یک مظلوم بیکناه، از شاه کاری های دوره ی حکومت داؤود خان وابتکار تحقیقات موضوع اتهام است که وجدان بشریت از باور کردن آن ابا میورزد."(21)
2- محمد آصف آهنگ
جناب آصف آهنگ نمونه یی را هم از آن گونه جریان تحقیق شکنجه آمیز، یا بصورت دقیقترکوشش هایی که برای تهیه ی سند بکاربرده میشد، مبارزآزادیخواه ومشروطه طلب، جناب محمدآصف آهنگ بدست میدهد. شخصی که ازمشروطه خواهان بود، ومنشی اول حزب وطن ( غبار) وچند تن ازیارانش پیشتر زندانی شده بودند، هیچ نوع سرسازگاری با سردارداؤود نداشت. هنگام چیدن دسیسۀ دولت علیه ملک خان با برخی از یاران خویش محبوس شد؛ به حیث شخص ناظر جریان چنین مینویسد: " من مامور شرکت نساجی افغان بودم و در کار خانجات جنگلک که یکی از تصدیهای وابسته به شرکت نساجی افغان بود کارمیکردم. یکروز یکی از آشنایانم آمده گفت: برایم یک عریضه بنویس به اسم عبدالملک خان وزیر مالیه، میخواهم که به فاکولته حقوق شامل گردم. برایش گفتم: عبدالملک خان به فاکولته حقوق چه ربط دارد؟. فاکولته حقوق مربوط دانشگاه کابل و وزارت معارف است. چون هدایتی که گرفته بود درست انجام داده نتوانست مرخص شد. روز دیگر باز یکی از خویشاوندان رفیقم که فخرالدین نام داشت و خانه را ندیده بود آمد و گفت: من مزارشریف می روم، اگر به نادرشاه خط داشته باشی میرسانم. من کمی از نادرشاه آزرده بودم. یک نامه به نام حکیم الدین مدیر نساجی افغان که در مزاربود نوشتم؛ و به فامیل نادرشاه هم سلام فرستام. هنوز مکتوب من به آخر نرسیده بود که فخرالدین رو بمن نموده گفت: به نادرشاه تبریکی بنویس و بگو از جانب وزیرمالیه به کار بزرگ تعیین گردیده! چون عبدالملک نفر دوم حکومت بود، هیچ گمان نمیکردم که برای او دسیسه میکنند. از اینکه نامۀ من بنام حکیم الدین بود، گفتۀ او را تذکر ندادم و خط را تمام کرده بدست فخرالدین دادم . او خط را تا آخر خواند و گفت: چیزی را که من گفتم، نوشته نکردی. . . ( شب دیگر) . . . رادیو را روشن کردم، گویندۀ خبر گفت: عبدالملک وزیر مالیه نسبت بی کفایتی و . . . از عهده اش سبکدوش گردید، این خبر چنان پخش گردید که همه حیرت کردیم. (فردا ) . . . ساعت 9 شب بود و باید به پغمان میرفتیم. درین لحظه عبدالعلی سرور آمد و بسیار پریشان بود. پرسیدم که خیریت است. گفت: میر علی احمدشامل را بردند. من فورآ به جمع کردن کتابها پرداختم که صدای دروازه بلند شد. برادرم رفت و برگشت که قوماندان امینه دین محمد دلاور است و فخرالدین صدا کرد که مردۀ نادرشاه را آورده اند بیا که برویم. من فهمیدم گپ چیست. با مادر و برادرانم وداع کردم واز خانه برآمدم. دین محمد دلاور، تخمین با سی نفر سرباز و افسر آمده بودند مرا گرفتند و در موتر سوار نموده حرکت کردند و راسأ به توقیف بردند. شب را در سلول زندان بدون بستره بروی خاک سپری کردم. فردا که به مستراح رفتم با چند نفر زندانیان سابق، مانندعزیز توخی، یعقوب حسن خان، عبدالغنی خان، باشی عالم و سید حسین حاکم و چند نفر دیگر برخوردم . با آنها احوال پرسی کردم و پرسیدم چه میشنوند که چه گپ شده است . گفتند: اطلاع نداریم اما چند نفر را آورده اند مانند: میرعلی اصغر شعاع، میرعلی احمدشامل، مهدی ظفر، خواجه خلیل الله فرقه مشر، خواجه عبدالله احمد، حاجی عبدالخالق خان، نادرشاه، ملک عبدالغفار، هلال الدین بدری و یک تعداد دیگر. همینکه رخصتی های عید خاتمه یافت،ساعت 11شب دروازۀ سلول من باز شد و خوردضابطی داخل گردید. مرا سرتا پا تلاشی کرد و بدستم ولچک انداخت. پس از آنکه به رویم یک دستمال را کشید از اتاق خارج شدیم. از توقیف برآمدیم و بموتر نشستیم. موتر حرکت کرد. چون چشمم بسته بود نتوانستم بفهم بکجا میرویم. همین که موتر توقف کرد از موتر پایان شدیم و همانطور مرا در یک اتاق بردند. فهمیدم که ریاست استخبارات است.بعد از لحظه یی، مرا به اتاقی رهنمایی کردند، آنجا داخل شدم، رسول رئیس ضبط احوالات، سید عبدالله وزیر داخله و میرعبدالعزیز والی کابل نشسته بودند . من سلام کردم اما آنهاهیچ اعتنایی نکردند. سید عبدالله رو بمن کرده گفت: شما میخواستید با عبدالملک کودتا کنید؟ من در پاسخ گفتم: عبدالملک را قطعأ ندیده ونمی شناسم، شاید در مورد من اشتباه کرده باشید. رسول گفت: ما اسناد ترا بدست داریم که به نادرشاه نوشته بودی و اسلحه خواسته بودی. فورأ ازهمان مکتوبی که برای حکیم الدین نوشته بودم، یادم آمد به رئیس ضبط احوالات گفتم: درست است که نادرشاه رفیقم است، ولی من به او همچوموضوعی را ننوشته ام . اگر اکنون قلم به اختیارم بگذارید ده قطعه نامه برایش می نویسم ولی اصلأ به نادرشاه نه نامه نوشته ام و نه اسلحه خواسته ام. لطفأ سند مرا که میگویید بدست دارید نشان بدهید. آن وقت جزایی که میدهید اعتراض ندارم. سید عبدالله با خشونت گفت: تو اقرار نمیکنی . بعد روی به دیگران کرده گفت: ببینید اگر تحقیقات حاجی عبدالخالق و میرعلی احمد شامل ویا مهدی ظفر خلاص شده باشد بگویید بیایند و شهادت بدهند. من گفتم: مهدی ظفر را نمیشناسم. هرگاه میرعلی احمدشامل و حاجی عبدالخالق خان بگویند که بلی با ملک خان کودتا میکردیم، هرجزایی که بدهید قبول دارم. مدتی گذشت نه حاجی عبدالخالق خان و نه میرعلی احمدشامل را آوردند. اما یکنفر که اولچک به دستهایش بود ازجانب مؤظفین با شدت داخل اتاق انداخته شد که به صحن اتاق افتاد و سیدعبدالله با خشونت به او گفت: بگو شما چه میخواستید؟ این شخص فخرالدین بود. رویش را به سوی من نموده گفت: من مثل شما شده ام. سیدعبدالله بازگفت: بگوشما چه میخواستید؟ فخرالدین گفت: ما میخواستیم که سردار داؤود را ازبین ببریم و درخانۀ آهنگ شب 21 جوزا جلسه داشتیم و به عبدالملک تعهد میگرفتیم. برعلاوه عبدالملک، محمد جعفرفرقه مشر، شعاع، حاجی عبدالخالق، خواجه خلیل و چند نفر دیگر را نام برد. من از فخرالدین پرسیدم؟ همان اتاقی که ما و شما جلسه میکردیم، مبل و فرنیچر آن چه قسم بود و رنگ اتاق چگونه بود؟ فخرالدین به فکررفت تاچیزی بگوید. چند لحظه گذشت، خندیده گفتم: از آن صرفنظر میکنم . بگو که خانه ی ما کلکین داشت یا ارسی؟ فخرالدین باز بفکر شد. سید عبدالله با دست به او اشاره کرد که کلکین داشت. فخرالدین گفت: بلی کلکین داشت. بازهم خندیدم و گفتم: بفرمایید منزل ما را ببینید که کلکین دارد یا ارسی. زیراخانه ی ما از منازل قدیم شهرکابل بود و ارسی داشت نه کلکین وارسی آن ا زصنعت نجاران قدیم ما بود که ارزش فراوان داشت. به سید عبدالله گفتم : این آقا شبی که مرا گرفتار کردند با دین محمدخان دلاور قوماندان به دستگیری من آمده بود. سید عبدالله گفت: از نزد ما گریخته بود و پیش تو آمده بود. بازهم خندیدم. رسول زنگ را فشار داد و شخصی داخل شد گفت: این شخص اقرار نمیکند .او را شکنجه کنید تا حقیقت را بگوید. . . بعد ها شنیدم ،هنگامی که مرا با چوب لت وکوب می کردند، حاجی عبدالخالق خان بزرگوار را در پشت دروازۀ اتاق شکنجه میاوردند تا اگر اقراری کنم ، سندی شود برای او. اما هیچوقت نتوانستند ما را واداربه اقرار دروغین نمایند. بعد از شکنجه ها مراازاتاق بیرون کردند و داخل اتاق دیگر بردند. شخصی که مرا برای تحقیق برده بود، سوالات شفاهی از من نمود. اما طرز سوالش احترام آمیز بود و من پاسخ میدادم. در آخر رسما ً و تحریری اینطورادعا ها وسوالهایی رانوشت تا من توضیح بدهم : ادعای نخستین او این بود که، درشب 21 جوزا 1336 در خانه ی خود جلسه داشتید و به عبدالملک وزیر مالیه تعهد میگرفتید. ادعای دیگر وی، که شما در خانه شعاع، با جعفرخان فرقه مشر و عبدالملک و حاجی عبدالخالق که حضور داشتند نقشه ی کودتا را میکشیدید. من دیدم که نزد آنها ثابت است که دسیسه است. لذا در جواب سوال اول پاسخ دادم که من حتی شکل و قوارۀ عبدالملک را ندیده ام و او را نمیشناسم. بلکه حتا با خویش و اقاراب او هم آشنایی ندارم. هرگاه شما ثابت کردید که یکنفر از خویش و قوم او را می شناسم و حتا در راه با آنها سلام کرده باشم، شما حق دارید هر جزایی که تعیین کنید، قبول دارم. بجواب سوال دوم نوشتم: چون در انتخابات دوره هشتم من نماینده غباربودم و با شعاع و فرقه مشر محمد جعفر خان برخورد کرده ایم ،ما مخالف هم هستیم و این مخالفت ما به همه شهریان کابل معلوم است. پس از نوشتن جواب ها مرخص شدم و مرا به سلولم بردند. . . ساعت از دوی شب گذشته بود در بستر رفتم، ولی خواب در چشمم نیامد. به فکر رفتم. با خود گفتم ، سردار محمد داؤود که زمام کشور را بدست گرفته است باید بخاطر رفاه مردم و آرامی و شکوفانی وطن کار کند تا خدمتش آشکارا شود. بیچاره آنقدر احمق است که به گرفتاری چند نفر میخواهد مردم را بترساند تا بر کارهایش اعتراضی نکنند. "(22)
3 - آغاجاندرمیان اشخاصی که با ملک خان دستگیر شدند، یک تن هم، پیرمرد شکنجه دیده یی است که حاجی آغا جان نام دارد. اواکنون درکابل زندگی میکند . اطلاع اعضای خانواده ودوستان وی از انتشار موضوع آن کودتای نام نهاد ، سبب شده است تا بار دیگر در پای صحبت وی نشسته .،خاطره هایی را ترتیب نموده وبرای نگارنده فرستناده اند. دوستان فرستنده ی گزارش، دوقطعه عکس پیرمرد ستمدیده وزجر کشیده ونمره ی تلفونی را نیزبرای اطمینان نویسنده ضمیمه نموده اند. گزارش آغاجان: " اسم من آغا جان وزادگاهم قریه موسییی از مربوطات ولسوالی چار آسیاب ( ناحیه ی نزدهم ولایت کابل ) میباشد . من با عبدالقیوم خان پسر کاکا بودم . عبدالقیوم منحیث مامورتحریرات در خزانه ی شخصی شاه کار میکرد .بعدا ً برای مدتی به سرپرستی امور جایداد شاه در کاریز میر مؤظف گردید. در آن زمان چون بنده بیکار بودم، مرا به سمت گلکار در کاریز میر استخدام نمود. خانواده ی من وعبدالقیوم خان در آن وقت درحوالی مهتاب قلعه اقامت داشتند . من نوجوان بودم وبا وزیر صاحب عبدالملک خان معرفت شخصی نداشتم . وزیر مالیه ی وقت امور دفتر وخزانه ی شخصی شاه را هم به عهده داشت . در آن زمان، شاه یک مهندس آلمانی را به نام مستر براون، برای اعمار ساختمان وباغ کاریز میرخود استخدام نموده بود. عبدالملک خان وزیر مالیه وقتا ً فوقتا ً جهت نظارت امور به کاریز میر سر میزد. شاه درکاریز میر بیش از صد نفر دهقان داشت . بعد از گرفتاری وزیر مالیه، روزی دونفر از مامورین ضبط احوالات با پولیس ها در قلعه ی بهادرخان نزدیک مهتاب قلعه به خانه ی ما آمده ومرا به ضبط احوالات در صدارت بردند وکوته قلفی نمودند. بعدا ً تحقیقات شروع شد. سوال اول این بود: میر حیدر را می شناسی ؟ ( میر حیدر را ضبط احوالات در استالف دستگیرنموده بود، وی اصلا ًاز کاریز میر بود وشغل نجاری داشت. ومن برسر مسأله ی صندوق ( کریت) های انگور با وی قبلا ًپرخاش نموده بودم . او درتحقیقات خود گفته بود که آعاجان با خارجی ها در تماس است.) من به جواب شان گفتم: تنها خارجیی را که من دیده ام،مهندس آلمانی مستر براون است که به امر شاه برای اعمار ساختمان کاریزمیردرآنجا میاید . تحقیقات با شکنجه ادامه یافت. من گفتم: اصلا ً کدام خارجیی دیگری را ندیده ام ولسان ًخارجی رابلد نیستم . من چگونه وبرای چی با آنها تماس برقرار می توانستم . استدلال من جایی را نگرفت. زیر لت وکوب وچوب زنی ها بی هوش می شدم . و وقتی چشم می گشودم ، در شفاخانه ی علی آباد می بودم . بعد از چند روز استراحت والتیام دوباره به صدارت آورده می شدم وهمان خرک وهمان درک بود. یکی از انواع شکنجه ها این بود، که دستانم را زیر پایه ی چوکی می نهادند وخود بالای چوکی می نشستند ومی گفتند بگو ! شکنجه در ضبط احوالات تحت نظر عبدالرسول مشهور به ضبط احوالات صورت می گرفت. در آنجا پنج شعبه وجود داشت . اگر در شعبات اولیه چیزی حصول نمی گردید، به سلسله مراتب ، شکنجه ی متهم به به شعبات بالاتر سپاریده میشد. در شعبه ی پنج برای زندانی تنها دوانتخاب وجود داشت : یا اقرار یا مرگ . روزی در شفاخانه ی علی آباد تیغ سلمانی رامخفی نمودم ودر صدارت به این نتیجه رسیدم که دیگر تحمل شکنجه را ندارم ومرگ بی عذاب هم نعمت خدایی است. ازین رو با تیغ گلویم رابریدم وبیهوش گردیدم . از صدای خر خرگلوی بریده ام، نگهبانان متوجه حالت من گردیدند و مرا بازهم به علی اباد آوردند.
آغا جان در این عکس گلوی بریدۀ خویش را نشان میدهد بعد از نقاهت دوباره رهسپار صدارت گردیدم . این بار گفتم که من اقرار می نمایم ، بنویسید . بنویسید که من بمب ها را باخود مخفیانه به ارگ آوردم وبرای انفجار آما ده نمودم. آنها آن گپهای نادرست را نوشتند و من هم دیگر شکنجه نشدم . بعد از گذشت شش ماه از صدارت به توقیف ولایت آورده شدم در آنجا برادران وزیر مالیه عبدالرحمن خان وعبدالله خان با محافظ اش، لاجورد و شیرآغا را دیدم که توقیف بودند. در" توقیف" هژده ماه زندانی بودم . روزی ما را به وزارت داخله نزد سید عبدالله وزیر بردند. در آنجا چند نفر دیگر هم نشسته بودند . برایم نان چاشت خوب دادند وگفتند مجکمه است. مرا به یک اطاق آوردند ، سلام دادم. پرسیدند، که اسم ات چه است ؟ گفتم آغاجان . گفتند برو. مرادوباره به توقیف بردند. سوال دیگری از من نکردند. در توقیف بعد از آن اجازه دادند که " پای واز" داشته باشم. به این ترتیب خانواده ام از زنده بودنم مطلع گردید. یک روز برایم گفتند که محکمه برایت هفت سال حبس تعیین نمود. بعد از آن مرا به محبس دهمزنگ در قلعه جدید آوردند. درین فاصله وزیر صاحب مالیه هم به قلعه ی جدید آورده شده بود. ولی در قسمت فوقانی قلعه جدید زیربرج نظارت در یک اطاق تاریک ونمدار زندانی بو د. وزیر صاحب روزانه برای بیست دقیقه اجازه قدم زدن داشت. در وقت قدم زدن به آواز بلند آیه های قرآنی را تلاوت مینمود. ریش کوتاه گذاشته بود .لباس وطنی با لنگی به تن داشت. با همان عزت نفس قدم های متین برمیداشت وبا همه شکنجه ها وتحمیل محرومیت ها نتوانسته بودند وقار ومتانت اش رابربایند . لحظه ی قدم زدنهایش برای ما زندانی های دیگر تماشایی بود. او مانند شیرغران قدم میزد ودیدن این صحنه ما را قوت دل میداد وآیه های آسمانی از دهانش تسکین خاطر برای ما بود. در محبس دهمزنگ از جمله زندانی های سیاسی دیگر، حضرت صبغت الله مجددی، ومرحوم سید اسماعیل بلخی با ما یکجا بودند. از جمله ی بیست ویکنفر شبرغانی هایی که بیگناه به نام کودتای ملک خان جمع آوری شده بودند، نه(9) نفرشان با ما دردهمزنگ بودند. نام بعضی از ایشان بخاطرم است که عبارت بودند از : ایشان نبی ، سید قل، بابه کلنگی، صوفی پروان ویکی از آنها به نام پالته برای مجددی آشپزی میکرد. دیگران شان در صدارت یا زیر شکنجه هلاک شدند ویا آزاد ویا زندانی بودند که اطلاعی از آنها ندارم. دیگر زندانی های دهمزنگ این ها بودند: سی ودونفر از قوم مومند از جمله حاجی یوسف خان، حاجی حسن خان، پاچاخان، صدیق خان، که همه بیگناه زندانی بودند وزنها وخانواده های شان در شهر نو نزدیک قبرگورها در یک خانه زندانی بودند. چند نفر از خوانین قندهار از جمله، حاجی حبیب الله قندهاری،حاکم عبدالقدوس، سردار میر احمد، آخوندزاده مشهور به پیرقندهار. اسم های چند نفر ازبزرگان وخان های پکتیا را فراموش کرده ام . من جمعاً هفت سال وآن میرحیدر بدبخت هم هفت سال وعبدالقیوم خان چهار سال زندانی بودیم . اصلا ً همه دسیسه وتهمت ضبط احوالات ورسول خان رئیس آن بود. بعد از خارج شدن از زندان من به شغل دکانداری در چهار قلعه مصروف بودم. تنها وجه مشترک من با وزیر مالیه همجواری قریه آبایی من موسیی از مربوطات ولایت کابل با قریه گران وسفید سنگ از مربوطات ولایت لوگر بود وبس. " یادداشت نویسنده ی گزارش بالا، عنوانی نویسنده ی کودتا ها : " اجمال گفته های حاجی آغاجان ضمیمه ی دوقطعه عکس او فرستاده شد. قرار گفته ی حاجی آغاجان ، مرحوم عبدالقیوم خان خاطرات خویش را به رشته تحریر در آورده است که به احتمال زیاد نزد پسرشان است " (23) کابل . 28/12/2009 شایان یادآوری است که قانون اساسی نادرخان (مصوب سال 1309خورشیدی) که تا میزان سال 1343 خورشیدی نافذ بود، در" اصل 19" چنین می گوید : " شکنجه ودیگرانواع زجرتماما ًموقوف است وخارج احکام شــرع شــریف واصولنامه ی های دولت برای هیچ کس مجازات داده نمی شود. " ........
منبع رجوع شود به ارمغان زندان. یادداشت های عبدالملک عبدالرحیم زی 1388.مطبعۀ شمشاد. کابل .